درباره دیگران زود قضاوت نکنیم!!!!!
 
درباره وبلاگ


مجموعه ای از جدیدترین اخبار فناوری ، علمی ، پزشکی ، موفقیت و .... در سایتهای مختلف را میتوانید در این وبلاگ مطالعه کنید.
موضوعات
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 54
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



مطالب گوناگون و عمومی
عمومی-مطالب گوناگون-متفرقه-دانلود نرم افزار-موفقیت-پزشکی-علمی-مد-




رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد و
پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش
جراحی شد...
او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود.
به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو
احساس مسئولیت نداری؟


پزشک لبخندی زد و گفت :
متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هرچه سریعتر خودم را
رساندم و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم ...
پدر با عصبانیت گفت : آرام
باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو میتوانستی آرام بگیری؟ اگر
پسر خودت همین حالا میمرد چکار میکردی؟!!
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: من جوابی را که در کتاب مقدس انجیل گفته شده میگویم : از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم ، شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است ...
پزشک نمیتواند عمر را افزایش دهد !  برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ،  ما بهترین کارمان را انجام می دهیم
به لطف و امید خدا ...

پدر زیر لب غرغر کنان گفت :نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است!!!

عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد : خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد... و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه بیمارستان را ترک می کرد گفت :

اگر شما سؤالی دارید، از پرستار بپرسید ! پدر با دیدن پرستاری که چند
لحظه پس از ترک پزشک دید گفت : چرا او اینقدر متکبر است؟! نمیتوانست چند دقیقه صبر
کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟!

پرستار درحالیکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد : پسرش دیروز در یک
حادثه ی رانندگی مرد...  وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در
مراسم تدفین بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد ، با عجله اینجا را ترک کرد
تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند...

هرگز کسی را قضاوت نکنید چون شما هرگز نمیدانید زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان میگذرد یا آنان در چه شرایطی هستند ...

سخن روز : شاید گاهی چشم‌های ما نیاز داشته باشند
که با اشک‌های‌مان شسته شوند، تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف‌تری
ببینیم.

الکس تان



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







جمعه 2 تير 1386برچسب:, :: 22:38 ::  نويسنده : عمومی